کد قالب کانون علل و عوامل سیاسى و کلامى پیدایش فرقه ‏هاى شیعه

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 115
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 146
بازدید ماه : 14429
بازدید کل : 41184
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : جمعه 3 شهريور 1402
 

کتاب تشیع: ریشه‌ها و باورهای عرفانی [چ2] -کتاب گیسوم

چکیده

پس از رحلت رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله جامعه اسلامى دچار تشتت شد. معتقدان به وصایت و انتخاب امام و جانشین پیامبرصلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله از جانب خود ایشان، این جانشینى را منحصرا در امام على علیه‏السلام مى‏دیدند و آن‏ها هسته اولیه شیعه را شکل دادند. گرچه تشیع در دوران خلافت امام على علیه‏السلام نهادینه و در قرن اول هجرى به سازمان و گروه منسجم و متشکل دینى و سیاسى تبدیل شد. موضوع انحصار امامت در خاندان و اهل‏بیت نبوت یا به عبارت دیگر، در نسل فاطمه علیهاالسلام و نیز ارادت به آن خاندان، محورى استراتژیک بود که تمام اندیشه‏ ها و نحله‏ هاى فکرى پراکنده شیعه را در ابتدا متحد مى‏کرد، اما با پیدایش علم کلام و نیز پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام و یارانش و هم‏چنین قیام‏هایى که به منظور خون‏خواهى آن شهیدان صورت گرفت، این اتحاد استراتژیک به تبع پراکندگى‏ها و انشقاق ایجاد شده در جامعه اسلامى قرن اول و دوم هجرى خدشه‏دار گردید و در نهایت به ظهور فرقه‏ هاى مختلف منجر شد. نوشتار حاضر به بازشناسى عوامل دینى و سیاسى ایجاد فرقه‏ هاى شیعه مى‏پردازد و درصدد پاسخ به این سؤال است که چرا تشیع دچار چنین پراکندگى در تاریخ شد. فرضیه این تحقیق این است که «پیدایش علم کلام و عدم دست‏یابى شیعه به حاکمیت سیاسى باعث پراکندگى و ایجاد فرقه‏ ها و عدم اتحاد در جامعه شیعه شد».

متن

مقدمه

    وحدت و اتحاد مسلمانان اندکى پس از رحلت رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله دچار تزلزل شد و تنها پس از تلاش‏هاى فراوان اوضاع تا حدودى تثبیت و در ظاهر اتحاد و هم‏دلى بین مسلمانان برقرار گردید. اما شبه جزیره، به‏ویژه تا نیمه قرن اول هجرى آبستن حوادث زیادى شد که پیامد آن پیدایش نحله‏ها و مذاهب فکرى جدید بود که هر یک در پى هدفى گرد آمده بودند. برخى از آن‏ها برخاسته از ساختار سیاسى نظام قبیله‏اى و ارزش‏هاى آن در عصر جاهلیت بودند، برخى دست‏مایه‏هاى کلامى و اعتقادى داشتتند و برخى نیز نشئت یافته از اندیشه‏هاى سطحى‏نگر و تأویلات ظاهرى و بى‏اساس از قرآن و حدیث بودند. در واقع مى‏توان گفت که پیش‏بینى رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله مبنى بر این‏که «امت من، پس از من به 73 فرقه تقسیم خواهند شد»، یکى دو قرن پس از رحلت ایشان تحقق یافت.(1)

    بدیهى است تشیع نیز در این مسیر از این امر مستشنا نبود. اگر چه ویژگى‏هاى کلى، همه فرقه‏هاى شیعه پدید آمده را از لحاظ استراتژى با یکدیگر متحد مى‏ساخت، اما به لحاظ تاکتیک، هر یک راه جداگانه‏اى در پیش گرفته و رویه خاصى را اتخاذ کردند. اصلى‏ترین اختلاف برخى از این فرقه‏هاى شیعه، بحث‏هاى کلامى و پس از آن، اختلافات سیاسى بود. محبت به اهل‏بیت رسول خداصلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله و اعتقاد به جانشینى خاندان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از بنى‏هاشم و فرزندان امام على علیه‏السلام از محورهاى استراتژیک و پیوند دهنده فرقه‏هاى شیعى و در مقابلِ اعتقاداتى مانند نص و جانشینى منصوص، عصمت، امامتِ موروثى، از نسل حضرت فاطمه علیهاالسلام ، رجعت، بداء، امامت بلاواسطه و بلا انقطاع، افضلیت امام، امامت واحد، امامت صامت و ناطق، امامت مستودع و مستقر، امامت بالسیف، الوهیت امام و قدرت فوق بشرى ائمه، مهدویت، علم امام، مرجعیت دینى، وقوف در امامت، وجوب امامت و ... بود. به‏طور کلى این‏ها از مباحث اختلاف برانگیزى بود که به ایجاد فرقه‏ها و نحله‏هاى فکرى جدیدى با عنوان شیعه زیدیه، کیسانیه، امامیه، واقفیه، اسماعیلیه، غلات، نصیریه، اهل حق، جارودیه، ابتریه، افطحیه و ده‏ها فرقه دیگر انجامید که عامل بیشتر این اختلافات مباحث کلامى بود.


الف ) عوامل سیاسى و سیر تاریخى تشیع در سده اول هجرى


--------------------------------------------------------------------------------

1 . امام المنصور باللّه‏، کتاب الاساس لقائد الماکیاس، ص 207 .

--------------------------------------------------------------------------------

    در مکتب تشیع از آغاز پیدایش، حاکمیت و اندیشه سیاسى تعریفى خاص داشته که با آن‏چه در جامعه آن عصر و در میان بیشتر مسلمانان، به‏ویژه زمام‏داران جامعه رواج داشته، کاملاً متمایز و متفاوت بوده است. اندیشه سیاسى در آیین تشیع پیش از آن‏که سیاسى باشد، دینى و کلامى است و از منظر ایدئولوژى تعریف شده است. از این رو، مقوله امامت در میان تشیع با حاکمیت و خلافت تفاوت ماهوى داشت. همین تفکر، نخستین تفاوت‏ها را در اندیشه سیاسى و حاکمیت در جامعه تشیع و فراتر از آن در جامعه اسلامى پدید آورد. امامت از نظر تشیع، ادامه نبوت و رسالت در قالبى دیگر بود و تنها کسانى مى‏توانستند در آن جایگاه قرار گیرند که ویژگى‏هاى یکى نبى را داشته باشند. تنها تفاوت، ارتباط مستقیم نبى با خداوند از طریق وحى و نزول جبرئیل بود. همه گروه‏هاى شیعه، صرف نظر از اختلافات جزئى، در بحث امامت اتفاق نظر داشتند. البته در ضرورت امامت و وجوب آن، بین همه مذاهب اسلامى اشتراک و اتحاد نظر وجود دارد با این تفاوت که وجوب آن از منظر شیعه، عقلى و از نظر اهل‏سنت نقلى است، و بالاتر آن‏که در نظر شیعه از اصول مذهب و در منظر اهل‏سنت از فروع مذهب است.(1) البته در نوع ضرورت امامت و وجوب آن در میان فرقه‏هاى شیعه اختلاف است؛ برخى آن را ضرورت دینى و الهى و برخى نیز ضرورت سیاسى مى‏دانند و برخى نیز معتقد به هر دو هستند.(2)

    جامعه پس از پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله ـ صرف نظر از تعداد محدودى که در قالب شیعیان و پیروان امام على علیه‏السلام قابل تعریف هستند ـ در شورایى به نام سقیفه بنى‏ساعده، جانشینى پس از رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله را با اصحاب حل و عقد رقم زدند. بعدها نیز در تفکر و اندیشه سیاسى اهل‏سنت، انتخاب اصحاب حل و عقد یکى از راه‏هاى تعیین خلیفه و امام در جامعه شد.(3) اما پیروان امام على علیه‏السلام که معتقد بودند حاکمیت و جانشینى پس از رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله باید در خاندان او باشد و نیز بر اساس انتخاب ایشان صورت گیرد، به مسئله «نص» و انتخاب «منصوص» و نیز

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابوحامد غزالى، الاقتصاد فى الاعتقاد، ص 236 .

2 . شیخ طوسى، تمهید الاصول، ص 248 .

3 . همان، ص 178 .

--------------------------------------------------------------------------------
وصایت از طرف پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله که آن هم از طرف خداوند اعلام شد و پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله آن را در مقاطع مختلف، به ‏ویژه غدیر خم ابلاغ فرمود، اشاره و تأکید مى‏کردند. آن‏ها به این نوع انتخاب در سقیفه معترض شدند و از آن روى برتافتند. مى‏توان ادعا کرد که هسته اصلى و سیاسى تشیع از همین زمان شکل گرفته است. آنان بیعت با خلیفه وقت را بر این اساس نپذیرفتند، زیرا معتقد بودند که اولاً: على علیه‏السلام از همه بیشتر صلاحیت و شایستگى به این امر را دارد، ثانیا: پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله او را وصى خود قرار داده است. وصى به معناى کارگزار، امین، مأمور، اختیاردار و ولىّ است و آنان در سخنان خود در اعتراض به مسئله انتخاب خلیفه، بحث وصایت که معناى جانشینى و ولایت را دارد، مطرح ساختند تا روشن کنند مردم در انتخاب جانشین رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله اختیارى ندارند، چنان‏که قیس بن سعد بن عباده در سقیفه، خطاب به پدرش بر حقانیت امام على علیه‏السلام به جانشینى، از زبان رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله تأکید(1) و در اشعارش به انتخاب منصوص امام على(ع) در غدیر خم از طرف رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله اشاره مى‏کند.(2) همین‏طور حسان بن ثابت که در اشعارش به منصوص بودن ولایت امام على علیه‏السلام از طریق وصایت اشاره دارد.(3) در اشعار فضل بن عباس(4) و سخنان ابوذر، عمار بن یاسر، سلمان فارسى،(5) مقداد بن اسود، عبداللّه‏ بن مسعود،(6) خالد بن سعید بن عاص،(7) عبداللّه‏ بن عباس،(8) ابى بن کعب،(9)

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابن ابى الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ص 44-46 .

2 . سبط بن جوزى، تذکرة الامه فى معرفة الائمه، ص 20.

 علىّ امامنا و امام   لسوانا اتى به التنزیل 
 یوم قال النبى من کنت مولاه   فهذا على مولاه خطب جلیل 
 ان ما قال النبى على الامه   حتمٌ ما فیه قال و لاقیل 

3 . تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 107 و ابن بکار، الاخبار الموفقیات، ص 596 .

 و ناداهم یوم الغدیر بنبیهم   بخم و اسمع بالرسول منادیا 

«مسلمانان را پیامبرشان در روز غدیرخم چنین ندا کرد، این سخن را از رسول صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله که منادى آن بود بشنو، آن روزى که فرمود: هر کس را که من مولاى اویم، على مولاى اوست. او از بین نیکان على را برگزید و گفت: اى على برخیز که من از تو راضى‏ام که پس از من امام و هادى امت باشى. خدایا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هرکه دشمن مى‏دارد دشمنش بدار».

4 . تاریخ الطبرى، ج 3، ص 449.

 الا ان خیر الانس بعد محمد   وصى النبى المصطفى عند ذى ذکر 
 و اول من صلى مع بنیه   و اول من اردى الغواة لدى البدر 

5 . شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 544-547 .

6 . طبرسى، الاحتجاج،، ج 2، ص 211 و مجلسى، بحارالانوار،، ج 28، ص 212 .

--------------------------------------------------------------------------------
ابوالهیثم تیهان(1) و نیز اشعار نعمان بن عجلان(2) بر این مسئله تأکید شده و همگى علاوه بر ذکر صلاحیت و شایستگى‏هاى امام على علیه‏السلام ، به انتخاب ایشان از طرف رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله در دوران حیات خود، یعنى مسئله وصایت و نص، اشاره دارند. این اعتقاد نه تنها در میان برخى از انصار و مهاجر در مدینه، بلکه در خارج از مدینه، یعنى در یمن نیز رواج داشت و به صراحت مطرح شد، از جمله عرفجة بن عبداللّه‏ بجلى در منطقه یمن در اعتراض به انتخاب ابوبکر در سقیفه توسط انصار و مهاجر، مى‏گوید: «مهاجران و انصار نسبت به امت از پیامبرشان بیناتر نیستند».(3) هم‏چنین یکى از بزرگان بنى‏ تمیم در یمن مى‏گوید: در قلب من قابل قبول نیست که پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله از دنیا رفته باشد و براى مردم کسى را برنگزیده باشد تا از او پیروى کنند.(4) این سخنان، تصریحى بر مسئله نص و تأکید بر آن است. بسیارى دیگر از افراد در محاجه‏ ها و گفته‏ ها یا سروده‏هاى خویش دقیقا از کلمه وصى و وصایت براى امام على علیه‏السلام بهره برده‏اند که ذکر آن باعث تطویل کلام است.(5)

    بنابراین، آن‏چه در آن دوران، هسته اولیه تشیع را پیرامون یک محور متحد مى‏کرد، امامت منصوص از طرف پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى امام على علیه‏السلام بود و اندک یاران امام از این طریق بر حقانیت و شایستگى ایشان به جانشینى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تأکید مى‏کردند که مى‏توان آنان را شیعیان مذهبى نامید. در برابر، برخى دیگر از یاران امام على علیه‏السلام که بر شایستگى‏هاى ایشان، نه بر اساس وصایت و نص، بلکه از طریق طرح سبقت در اسلام، قرابت با رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله ،

--------------------------------------------------------------------------------

1 . شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 543 .

2 . قندوزى حنفى، ینابیع الموده، ص 122 .

3 . طبرسى، همان، ج 2، ص 218 .

4 . شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 547 .

5 . ابن بکار، همان، ص 593.

 ان علیا کان اخلق بالأمر   و کان هوانا فى علىّ و انه 
 لاهل لها یا عمرو من حیث لا تدرک   فذاک یعون اللّه‏ یدعوا الى الهدى 
 و ینهى عن الفحشاء و المنکر و الکفر   وصى النبى المصطفى و ابن عمه 

6 . ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج 1، ص 61 .

7 . همان .

8 . ابن بکار، همان، ص 593 .

--------------------------------------------------------------------------------
بنى‏هاشمى و قریشى بودن و ... تأکید مى‏کردند، و بدیهى بود که پذیرش بیعت با کسى از خاندان‏هاى کوچک قریش، مثل تیم بن مره براى آنان ناگوار بود. این دسته را مى‏توان شیعه سیاسى نامید. کسانى چون خاندان عباس، زبیر، اشعث بن قیس و دیگران از این دسته هستند. در دوران سه خلیفه، تحول عمده‏اى در این اعتقاد پدید نیامد و پیروان امام على علیه‏السلام همواره در مواضع سیاسى به پیشوایشان اقتدا مى‏کردند تا این‏که امر خلافت با استقبال عمومى جامعه اسلامى به امام على علیه‏السلام واگذار شد.

    پس از جنگ جمل، مرکز خلافت به کوفه انتقال یافت. این شهر که پایگاه و اردوگاه نظامى بود در عصر خلیفه دوم به شهر تبدیل شده بود. عمده ساکنان کوفه، اهل یمن و اعراب جنوب بودند. از دیرباز اعراب جنوبى اختلافات و کینه‏هاى عمیقى به اعراب شمالى یا عدنانى داشتند. در دوره خلافت امام على علیه‏السلام جبهه عراق در برابر جبهه شام قرارگرفت که تحت حاکمیت بنى‏امیه از اعراب عدنانى بود. علت اصلى این رویارویى نیز عدم تبعیت معاویه از امام على علیه‏السلام بود.

    از این پس اختلاف و شکاف بین شیعیان سیاسى و مذهبى امام على علیه‏السلام آغاز شد. شیعیان سیاسى به‏رغم آن‏که امام على علیه ‏السلام را خلیفه مشروع مى‏دانستند، اعتقادى به نص و جانشینى ایشان از طرف پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله و نیز به تبع آن از طرف خداوند نداشتند. این دسته تنها زمانى در کنار امام على علیه‏السلام قرارمى‏گرفتند که جنگى با جبهه شام و در حقیقت، اعراب عدنانى در مى‏گرفت. بنابراین، با بالا رفتن قرآن‏ها بر سر نیزه در جنگ صفین و مطرح شدن حکمیت، شکاف و اختلافى میان یاران امام پدید آمد که ابعاد آن پس از حکمیت و اعلام حکم داوران مبنى بر عزل امام على علیه‏السلام و نصب معاویه و در حقیقت، پیروزى ظاهرى جبهه شام در برابر عراق، وسیع‏تر و عمیق‏تر شد. شیعیان سیاسى و شیعیان مذهبى با دیدگاه‏هایى کاملاً متفاوت و متمایز، هسته‏ هاى اصلى جریان‏ها و فرقه‏ هاى سیاسى شیعى را شکل دادند. جدایى خوارج از جرگه پیروان امام على علیه‏السلام که نمى‏ پسندیدند عراق تحت حاکمیت شام و معاویه درآید، و نیز پناه آوردن برخى از یاران سست ایمان امام على(ع) به معاویه، به پالایش و ریزش شیعیان و پیروان امام على علیه‏السلام منجر شد و غربال تبعیت از امام، پیروان ناخالص سیاسى را از مذهبیون جدا کرد. پیروان سیاسى و مذهبى امام على علیه ‏السلام و در حقیقت، تشیع پس از شهادت امام نیز چنین آزمونى را تجربه کردند. موضوع تن‏ دادن امام حسن علیه ‏السلام به صلح با معاویه که اعتراض

--------------------------------------------------------------------------------
بسیارى از شیعیان سیاسى و سطحى‏نگر را در پى داشت، به‏ ویژه تلاش‏هاى معاویه براى فریب دادن و تطمیع آنان، باز هم باعث پالایش و ریزش شیعیان سیاسى و ناخالص شد و تنها اندکى از یاران وفادار مذهبى و مکتبى، مثل قیس بن سعد بن عباده در کنار امام حسن علیه‏السلام باقى ماندند. همین امر در تبعیت از امام حسین علیه‏السلام و موضوع قیام کربلا رخ داد.

    شیعه سیاسى تا این عصر دچار آلودگى‏ها و انحرافات زیادى شده بود و با آن‏که هنوز دوست‏دار اهل‏بیت و امام على علیهم‏السلام و دو فرزندش بودند، عملکرد و استراتژى آن‏ها بهره‏بردارى از این محبت در راستاى اهداف سیاسى خود بود. شیعیان سیاسى در کوفه که سال‏ها حقارت و ذلت در پناه حاکمیت بنى‏امیه را تحمل کرده بودند، امید و آرزویى جز دعوت امام حسین علیه‏السلام براى رهایى از این وضع موجود براى خود ندیدند. از این رو با فرستادن صدها نامه، آن حضرت را به قیام فراخواندند. امام حسین علیه‏السلام نیز بر اساس این دعوت از مدینه به سمت کوفه حرکت کرد، اما همان دعوت کنندگان، راه را بر امام بستند. در این میان، شیعیان مذهبى و خلّص که بعدها نهضت توابین را به راه انداختند به علت تدابیر شدید امنیتى یا ترس از جان، توان همراهى با امام را نیافتند. از سوى دیگر، بسیارى از یاران سیاسى کوفه و عراق، خود براى سرکوبى امام علیه‏السلام حرکت کردند. چنان‏که مى‏دانیم، در میان سپاهیان عبیداللّه‏ بن زیاد و سرکوب کنندگان قیام امام حسین علیه‏السلام ، حتى یک نفر از مردم شام حضور نداشتند، بلکه همه از مردم عراق بودند که در ظاهر، دل با اهل‏بیت داشتند و در باطن، دل با معاویه و به گفته محمد بن حنفیه که به امام حسین علیه ‏السلام گوشزد کرد: «قلوبهم معک و سیوفهم مع بنى‏امیه». از جمله آن‏ها مى‏توان به کسانى چون شمر بن ذى‏الجوشن که در جنگ‏هاى عصر امام على علیه‏السلام از فرماندهان نظامى ایشان بود، اشاره داشت.

    پس از شهادت امام حسین علیه‏ السلام ، شیعیان مذهبى عراق به علت اهمال و کوتاهى خود دچار عذاب وجدان شدند، از این رو، براى جبران مافات، دست به قیام زدند و به‏رغم دعوت یکى از شیعیان سیاسى اهل‏بیت، یعنى مختار که انگیزه سیاسى او بیش از انگیزه دینى بود، خالصانه براى رسیدن به شهادت و گرفتن انتقام خون شهیدان کربلا به جنبش درآمدند. قیام توابین ـ چنان‏که از نامش پیداست ـ باهدف پاک شدن از گناه عظیم یارى نکردن و تنها گذاشتن امام حسین علیه‏السلام ، امام عصر خویش، صورت گرفت. در این قیام، چهار هزارنفر شرکت یافتند که بیشتر آن‏ها در رویارویى با عبیداللّه‏ بن زیاد به شهادت رسیدند.(1)

--------------------------------------------------------------------------------
    از این پس بیشتر کسانى که به گونه‏اى در پى رهایى از ظلم و ستم بنى‏امیه بودند تحت لواى انتقام از خون امام حسین(ع) جنبش‏هایى را برپا کردند و سرتاسر سرزمین‏هاى اسلامى را به حرکت در آوردند. قیام مختار از آن جمله بود که اولین اختلاف و شکاف را نیز در تاریخ تشیع ایجاد کرد. مختار با شعار خون‏خواهى قیام امام حسین علیه‏السلام موفق شد بخش عمده‏اى از شیعیان سیاسى و مذهبى اهل‏بیت، به‏ویژه ایرانیان را پیرامون خود گرد آورد و در نهایت، انتقام خون شهیدان کربلا را از مرتکبان آن بگیرد. اما دعوت مختار به نام محمد بن على معروف به محمد حنفیه آغاز شد. اگر بپذیریم کیسان، نام مختار یا غلام او و یا محمد بن حنفیه بوده است، در این هنگام نخستین فرقه شیعه، یعنى کیسانیه در تاریخ تشیع شکل گرفت. این فرقه با عقاید کلامى جدید و با پشتوانه مهدویت، آن هم در شخص محمد بن حنفیه که هم نام پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله بود، فعالیت خویش را آغاز کرد. کیسانیه به امامت فرزند امام حسین علیه‏السلام ، یعنى امام سجاد علیه ‏السلام اعتقادى نداشتند، بلکه به برادر امام حسین علیه‏السلام ، یعنى محمد بن حنفیه روى آوردند.(1) آن‏ها او را مهدى موعود دانستند، به گونه‏اى که پس از مرگ محمد بن حنفیه، قائل به جاودانگى و رجعت او شدند. آنان حتى مى‏گفتند که او نمرده، بلکه در کوه رضوى پنهان شده است و زمانى که خداوند بخواهد او باز خواهد گشت و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.(2)

    کیسانیه برخلاف امامیه که امامت را از نسل امام حسین علیه ‏السلام مى ‏دانستند، نخستین افتراق را در تشیع پدید آوردند، اما کار به این‏جا ختم نشد. پس از چندى فرزند امام سجاد علیه‏السلام ، یعنى زید بن على و سپس یحیى بن زید قیام کردند. یارانشان شرط امامت را قیام به سیف و امر به معروف و نهى از منکر دانستند. آنان حدیثى از رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله نقل کردند که «من امر بالمعروف و نهى عن المنکر من ذریتى فهو خلیفة اللّه‏ فى ارضه و خلیفة رسوله و خلیفة کتابه»(3) و بر این اعتقاد تأکید کردند که یکى از شرایط ضرورىِ امامت، قیام است.(4) بنابراین،

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ر.ک: حسین جعفرى، تشیع در مسیر تاریخ، ص 200-207 .

2 . حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، ص 27 .

3 . همان، ص 31 .

4 . احمد بن على طوسى، المنیر على مذهب الامام الهادى الى الحق، ص 99 .

5 . همان، ص 193 .

--------------------------------------------------------------------------------
پس از امام سجاد علیه‏ السلام این فرقه جدید به زیدیه معروف شد. عقاید کلامى و سیاسى زیدیه بر شکاف‏ها و اختلافات میان شیعیان افزود. با شهادت زید و فرزندش، طرف‏داران و پیروان آن‏ها امامت را در هر یک از فرزندان و نوادگان امام حسن علیه ‏السلام یا امام حسین علیه‏ السلام که با شمشیر قیام کنند جایز و مشروع دانستند، از جمله پس از امام سجاد علیه ‏السلام به امامت زید، سپس یحیى و آن‏گاه محمد نفس زکیه که از نسل امام حسن علیه ‏السلام بود و نیز برادرش ابراهیم و سپس حسین بن على شهید فخ و ... تن دادند.(1)

    فرقه زیدیه خود به هشت فرقه دیگر تقسیم شد که بیشتر اختلافات آن‏ها در مباحث کلامى و اعتقادى بود.(2) پذیرش و مشروعیت داشتن خلافت ابوبکر و عمر در دیدگاه زید بن على نیز از دیگر عوامل مهم در ایجاد شکاف در جامعه شیعه بود. آنانى که عقیده زید را مبنى بر پذیرش امامت مفضول بر فاضل برنتافتند، از زید جدا شدند و این کلام وى «رفضتمونى؛ مرا ترک کردید» باعث شد تا از آن پس امامیه نزد زیدیه و نیز اهل‏سنت به رافضى معروف شوند. آنان در مخالفت با امامیه تا آن‏جا پیش رفتند که گفتند زید به ایشان (یاران جدا شده) که از عقوبت هشام ترسیده بودند و از وى کناره گرفتند، گفت: «اللهم اجعل لعنتک و لعنت ابایى من قبلى و لعنتى على هؤلاء الروافض الذین رفضتمونى، اللهم انى استحل دماءهم کما استحل امیرالمؤمنین دماء الخوارج، الذین خرجوا علیه یوم نهروان»(3) که البته به نظر مى‏رسد این حدیث، ساخته و پرداخته تندروان زیدیه باشد، زیرا از شخصیتى متقى و زاهدى چون زید بعید است که خون شیعیان و دوست‏داران اهل‏بیت را، اگر چه وى را قبول نداشته باشند، حلال بداند. فرقه زیدیه پس از چندى توانستند در منطقه یمن به حکومت دست یابند که تا چندى پیش نیز بر اریکه قدرت در آن دیار قرار داشتند.

    حدود یک دهه پس از شهادت زید و یحیى و با قیام عباسیان، بیشتر گروه‏هاى شیعى و نیز ایرانیان که از ستم یک سده و تحقیر بنى‏امیه به ستوه آمده بودند و در پى گریزگاهى از وضع موجود مى‏گشتند، آمال و آرزوهاى خود را زیر پرچم‏هاى سیاه عباسیان و ابومسلم دیدند. شعار «الرضا من آل محمد» که رنگ و لعابى شیعى و علوى داشت به محورى براى

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان .

2 . حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، ص 53-54 .

3 . احمد بن على طوسى، همان، ص 277 .

--------------------------------------------------------------------------------
تجمیع بیشتر گروه‏هاى شیعى با همه سلائق تبدیل شد. اما استفاده ابزارى عباسیان از این شعار، چندان طول نکشید و آن‏ها خیلى زود چهره واقعى خود را نمایاندند. شایان گفتن است در این دوران که مصادف با امامت امام صادق علیه‏السلام بود یا قبل از آن در دوران امامت امام باقر و امام سجاد علیهماالسلام ائمه شیعه هیچ‏گونه نقشى در این قیام‏ها نداشتند. آن‏ها شرایط را براى قیام فراهم نمى‏دیدند و با آن که از آن قیام‏ها به‏ویژه قیام مختار، زید، یحیى و محمد نفس زکیه خشنود بودند با آن‏ها همراهى نکردند.

    فوت اسماعیل فرزند امام صادق علیه‏السلام نیز شکاف دیگرى در پیکره تشیع پدید آورد و گروهى معروف به اسماعیلیه در دو فرقه خطابیه و مبارکیه سربرافراشتند و در نهایت با عقاید و دیدگاه‏هاى کلامى جدید، از امامیه اثناعشرى جدا شدند. اسماعیلیه که بعدها قرامطه از دل آنان بیرون آمدند، موفق شدند در اعصار بعدى به حکومت و خلافت دست یابند. فاطمیان در افریقا و مصر، و اسماعیلیه در هند و ایران هر یک به ده‏ها شعبه و فرقه تقسیم شدند. در حال حاضر نیز اسماعیلیان در قالب آقاخانیه و بهره‏ها در هند و پاکستان و ایران جمعیتى قابل توجه دارند.


ب ) عوامل اعتقادى و دینى

1 . امامت و ویژگى‏هاى آن

    چنان‏که گفته شد یکى از محورهاى اتحاد استراتژیک شیعیان موضوع امامت بود. عموم شیعیان و حتى اهل‏سنت بر این مسئله، یعنى ضرورت وجود امام اتفاق نظر دارند با این تفاوت که اهل‏سنت امامت را در معناى خلافت، امرى شرعى و الهى مى‏دانند و امام جامعه را به دلیل جانشینى پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله که البته از طریق اجماع اصحاب حل و عقد انتخاب مى‏شود، خلیفه واجب الاطاعه مى‏دانند.(1) اما در منظر شیعه امامیه انتخاب مردم در آن راهى ندارد و در سایر فرقه‏هاى شعیه نیز انتخاب مردم، پس از امامت امام على و حسنین علیهم‏السلام جایز شمرده مى‏شود. در دیدگاه کلامى شیعه در خصوص ویژگى‏ها و ماهیت امامت، اختلافات جدى و اساسى بروز یافت. در واقع، در بحث امامت به عنوان یک ضرورت سیاسى، اختلافى وجود نداشت، اما امامت به عنوان یک ضرورت دینى و الهى، بسیار بحث‏انگیز بود. به‏طور مسلم

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ماوردى، الاحکام السلطانیه، ص 34 .

--------------------------------------------------------------------------------
امامت، رهبرى عمومى جامعه اسلامى در امور دینى و دنیوى است که ناظر به هر دو وجه سیاسى و معنوى است: «الامامة ریاسة عامة فى امور الدین و الدنیا».(1) امام رضا علیه‏السلام در این باره مى‏فرمایند:

امامت، متولى دین، مایه انتظام مسلمانان، صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت، بنیاد و اساس استوار و فرع نمایان اسلام است. به واسطه امام، نماز، زکات، روزه، حج و جهاد تکمیل مى‏شود، همه نیازمندان از سرمایه‏هاى عمومى بهره مى‏برند، حدود و احکام الهى اجرا و مرزها و سرحدات کشور اسلامى از تهاجم دشمنان حفظ مى‏شود. امام حلال خداوند را حلال و حرام او را حرام مى‏شمارد و حدود الهى را برپا مى‏دارد و از دین دفاع مى‏کند و با حکمت و موعظه پسندیده و حجت قوى و رسا مردم را به سوى پروردگار فرا مى‏خواند.(2)

    آن‏چه از کلام امام برمى‏آید، وظایف الهى امام در دو بعد سیاسى و دینى است که در میان فرقه‏هاى شیعى نیز در این خصوص اختلافى وجود ندارد. تنها موضوع اختلاف، نوع ضرورت امامت است. تفکرات زید بن على و پیروانش در خصوص قیام به شمشیر و نیز اجراى امر به معروف و نهى از منکر به عنوان یکى از وظایف اصلى امام، ضرورت دست‏یابى به حکومت و نیز امامت بر اساس شمشیر را مورد تأکید قرار مى‏دهد،(3) زیرا امر به معروف و نهى از منکر با ابزارهاى حکومتى و سیاسى به طور کامل اجرا مى‏شوند. از این رو، ضرورت امامت نزد آنان، ضرورت سیاسى است نه ضرورت دینى. زیدیه با چنین تفکرى نخستین اختلاف را در اندیشه سیاسى و کلامى شیعه پدید آوردند. بر اساس این تعریف، امام براى اجراى امر به معروف باید با شمشیر قیام کند و حکومت را به دست گیرد. بدیهى است امامى که دست به قیام نزند در منظر آنان از امامت ساقط است؛ آن‏گونه که ائمه شیعه امامیه علیهم ‏السلام پس از امام سجاد علیه‏السلام هیچ یک شرط ضرورى امامت را از دیدگاه آنان نداشتند. در مقابل، اندیشه سیاسى شیعه امامیه، ضرورت امامت را ضرورت دینى و نه سیاسى مى‏دانست، هر چند اجرا و دخالت در امور و شئون سیاسى نیز از وظایف امام بود.(4)


--------------------------------------------------------------------------------

1 . شیح طوسى، همان، ص 248 .

2 . کلینى، اصول کافى، ج 1، کتاب الحجه .

3 . احمد بن على طوسى، همان، ص 99 .

--------------------------------------------------------------------------------


2 . اعتقاد به نص و امامت منصوص

    نص در اعتقاد شیعه به معناى تأکید صریح بر امامت فردى از طرف خداوند، پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله یا امام قبلى است. از نظر شیعه، مقام امامت، تالى مقام نبوت، جزئى از آن و به عبارتى، تداوم بخش نبوت و علل مبقیه رسالت است، و همان‏گونه که رسول از جانب خداوند تعیین مى‏شود، امام نیز باید از سوى خدا تعیین و بر آن تصریح شود. در قرآن کریم به بسیارى از انبیا، از جمله ابراهیم، اسحاق و یعقوب اشاره شده که علاوه بر مقام نبوت، مقام امامت نیز داشته‏اند.(1) در دیدگاه سیاسى شیعه امامیه، امامت باید از طرف خداوند تعیین شود و پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله باید آن را معرفى کند و امر انتخاب امام را نمى‏توان برعهده مردم گذاشت، زیرا به گفته امام رضا علیه‏ السلام مقام امامت برتر، بزرگ‏تر و عمیق‏تر از آن است که عقول بشر آن را درک کند و به اراده آنان سپرده و با گزینش آنان تعیین شود. خداوند مقام امامت را که نزد رسول‏خدا بود از جانب ایشان به على علیه‏السلام سپرد و این مقام در پاکان و برگزیدگان از فرزندان او باقى است و تا قیامت ادامه خواهد داشت، زیرا پیامبرى از این پس برانگیخته نمى‏شود.(2) در حقیقت، همان‏گونه که هدف ارسال پیامبران هدایت بشر است، هدف از امامت نیز هدایت باطنى و معنوى انسان‏هاست که باید از طرف حق تعیین شود. این یک ضرورت عقلى است که اختیار انتخاب امام هم‏چون پیامبران از عهده مردم سلب شود، زیرا تعیین معصوم براى انسان‏ها ممکن نیست و تنها خداوند بر عصمت بندگانش آگاه است.(3)

    ابوسهل نوبختى بر لزوم وجود امام منصوص و عالم به کتاب و سنت که واجب‏الاطاعه است و نیز بر وجود عقلى نص از سوى رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله و امام مؤمنان اشاره مى‏کند. او شخص امام را حجت خداوند تلقى مى‏کند که به‏واسطه وجود اوست که شرایع خداوند پایدار مى‏ماند.(4) این کار در غدیرخم توسط پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله در خصوص معرفى على علیه‏السلام به امامت مسلمانان با

--------------------------------------------------------------------------------

1 . شیخ طوسى، همان، ص 248 .

2 . بقره (2) آیه 124 و انبیاء (21) آیه 73: «وجعلنا ائمة یهدون بأمرنا».

3 . کلینى، همان، ج 1، ص 154 .

4 . سیدمرتضى، الفصول ،ص 120 .

5 . ابوسهل نوبختى، التنبیه، ص 95 .

--------------------------------------------------------------------------------
عبارت «من کنت مولاه فهذا على مولاه» صورت پذیرفت. بسیارى از یاران امام على علیه‏السلام پس از رحلت رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و انتخاب خلیفه اول در سقیفه در مدینه و پیرامون آن، به‏ویژه در یمن، به انتخاب مردم در سقیفه بنى‏ساعده اعتراض کردند که در مبحث قبل به آن اشاره کردیم. این نص بر اساس اعتقاد امامیه در دوازده امام از طریق رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امام قبلى و وصیت او بر جانشین تداوم مى‏یابد.(1) البته این نص باید با علائمى چون مشاهده علم و فضل امام همراه باشد.(2)

    اما اصل نص و انتخاب امام از طریق پیامبر و امام قبلى با ارائه اندیشه سیاسى جدیدى توسط زید بن على، یعنى احراز امامت از طریق قیام با شمشیر، دچار اختلاف و شکاف شد و پیروان زید از این اندیشه روى برتافتند و خود را از جامعه شیعه جدا ساختند. به اعتقاد زیدیه، مسئله نص به صورت خفى و آن هم براى امام على و حسنین علیهم‏السلام بود،(3) زیرا پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله بنا بر مصالحى راز امامت على علیه‏ السلام را پنهانى به خواص و بعضى اصحاب فرمودند.(4) اما پس از آنان هر یک از فرزندان ایشان و فرزندان فرزندان ایشان چه از نسل حسن علیه‏السلام و چه از نسل حسین علیه‏ السلام ، یعنى از نسل فاطمه در صورت قیام علیه حکومتِ ظالم مى‏توانستند مقام امامت را احراز کنند.(5) در حقیقت، انتخاب امام قبلى و نص از طرف او در دیدگاه زیدیه معنا و مفهومى نیافت. از آن‏جا که در تفکر زیدیه مهم‏ترین رکن دینى و اعتقادى امر به معروف و نهى از منکر بود، امامت نیز تابعى از آن به شمار مى‏رفت.(6) از این رو، آنان به اهل‏سنت نزدیک‏ترند تا به شیعه امامیه، زیرا امامت نزد آنان ضرورت اجتماعى ـ سیاسى تلقى مى‏شود تا دینى، بنابر این، بحث امامت منصوص در میان آنان معنا و مفهومى نمى‏یابد، بلکه معتقدند امام، مشروعیت خود را نه از خداوند، بلکه از اجماع امت مى‏گیرد.

    در واقع، زیدیه در بحث امامت، انتخاب را بر نص، و شورا را بر وصایت ترجیح مى‏دهند و

--------------------------------------------------------------------------------

1 . صفار، بصائر الدرجات، ص 470 .

2 . کلینى، همان، ج 1، ص 285 .

3 . امام هادى بن ابراهیم الوزیر، نهایة التنویه فى الازهاق التمویه، ص 102 .

4 . احمد بن على طوسى، همان، ص 36 و 193 و الهادى الى الحق، الاحکام فى الحلال و الحرام، ج 2، ص 465 .

5 . ابن مرتضى، البحر الزخار، ج 1، ص 91 .

6 . الهادى الى الحق، همان، ج 2، ص 462 .

--------------------------------------------------------------------------------
انتخاب از طریق شورا و اجماع مردم یا خبرگان امت نزد ایشان مشروعیت مى‏یابد. با این حال، این اجماع و انتخاب باید از نسل فاطمه علیهاالسلام چه امام حسن علیه‏السلام و چه امام حسین علیه‏السلام باشد نه از میان سایر نسل‏ها.(1) در مجموع، پذیرش مردم و مقبولیت عام براى امام از تفکرات برجسته زیدیه است. در باور آنان امام شخصى نبود که از پیش تعیین شده باشد و امت تنها مکلف به پذیرش امامت او باشند، بلکه پذیرش امت نقشى اساسى دارد.(2) در مقابل، در تفکر امامیه و اسماعیلیه، امامت، منصبى الهى است و از جانب خداوند تعیین مى‏شود. آنان امامت را برترین ارکان دین مى‏دانند و معتقدند امام على علیه‏ السلام به امر الهى و با نص پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله در زمان حیاتش برگزیده شد و امامت به صورت موروثى در نسل على علیه‏السلام و فاطمه علیهاالسلام از طریق حسین علیه‏ السلام ادامه مى‏یابد و جانشین امام بعدى از طریق نص امام قبلى صورت مى‏گیرد.


3 . عصمت امام

    امامت در دیدگاه شیعه، ادامه نبوت است، لذا امام باید صفات یک نبى را نیز داشته باشد. مقوله عصمت و دورى از خطا و گناه عمدى و سهوى امام، از اعتقادات منحصر به فرد شیعه امامیه است. امام باید معصوم باشد تا در بیان احکام الهى که از سوى رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله به وى واگذار شده، و در هدایت جامعه در مقام جانشین پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله به راه خطا نرود. هم‏چنین براى جلوگیرى از تحریف و تبدیل احکام شریعت و نیز تشخیص حق از باطل، معصوم بودن امام از ضروریات است.(3) این امام معصوم که حضورش در هر عصرى ضرورى است باید عالم‏ترین مردم به تفسیر شریعت و حلال و حرام و تشخیص حق از باطل باشد، زیرا حفظ شریعت برعهده اوست.(4)

    در دیدگاه امامیه، مقام عصمت تنها به ائمه شیعه تعلق دارد که سکان‏دار هدایت جامعه هستند و در قرآن کریم از آنان به عنوان «اولى الأمر» یاد شده است و تبعیت از آن‏ها همانند خداوند و رسولش واجب است. در حدیثى از امام رضا علیه‏السلام آمده است:


--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ج 1، ص 36 و ابن مرتضى، همان، ج 1، ص 91 .

2 . اربعة کتب اسماعیلیه، ص 96 .

3 . صفار، همان، ص 387 و کلینى، همان، ج 1، ص 285 .

4 . خیاط، الانتصار، ص 205 و 234 .

--------------------------------------------------------------------------------

الامام المطهر من الذنوب و المبرأ من العیوب ... فهو معصوم مؤید، موفق مسدد، قد أمن من الخطایا و الزلل و العثار، یخصه اللّه‏ بذلک لیکون حجته على عباده و شاهده على خلقه.(1)

    اما زید عصمت ائمه را فقط در پنج نفر، یعنى اصحاب کساء پذیرفت و اظهار داشت که جز آنان بقیه از ما اهل‏بیت همانند مردم گناه مى‏کنند و نیکى مى‏کنند؛ نیکو کار ما چند برابر اجر دارد و گناه‏کار ما چند برابر عقاب.(2) در این دیدگاه، عصمت مقامى است اکتسابى، اما با این تفاوت که اگرچه آنان معصوم نیستند، ولى تقدیر خداوند براى آنان رسیدن به مقام عصمت را رقم زده است.(3) اما برحسب آیه «انما یرید اللّه‏ لیذهب عنکم الرجس»، پنج تن آل‏عبا عصمت ذاتى دارند و امام على و حسنین علیهم‏السلام علاوه بر عصمت، ایمان و عدالت (دو شرط قطعى) را دارند که از شروط امامت است.(4) اسماعیلیه بر خلاف زیدیه نسبت به مقام عصمت ائمه نظر خلافى ارائه کردند. آنان امام را بر اساس حدیث معروف سفینه، عامل نجات مردم از ضلالت و گمراهى مى‏دانستند که هر کسى که سوار آن کشتى نشود در دامان بدعت و ضلالت مى‏افتد و غرق مى‏شود و مادامى که به ولایت ائمه استوار باشد و بر فرامین و نواهى آنان عمل کند، نجات مى‏یابد و کسى که چنین نکند یا در عصمت آنان شک کند و توبه ننماید در طوفان گمراهى، هلاک خواهد شد و به عذابى دردناک دچار مى‏گردد.(5) البته آنان در عصمت ائمه فقط تا امام صادق علیه‏السلام با شیعه امامیه هم اعتقاد هستند.

4 . افضلیت امام

    یکى دیگر از مباحثى که باعث بروز اختلافاتى در میان تشیع شد، موضوع افضلیت امام در مقایسه با دیگران بود. از منظر امامیه امام باید افضل زمان خود باشد. بنابراین تا زمانى که چنین شخصى در جامعه وجود داشته باشد ـ که یقینا وجود دارد و هیچ‏گاه جهان خالى از چنین افضلى به عنوان حجت نیست ـ اگر کسى به اقتضاى زمان و شرایطى استثنایى به امامت و

--------------------------------------------------------------------------------

1 . کلینى، همان، ج 1، ص 154 .

2 . احمد بن على طوسى، همان، ص 296 و امام هادى بن ابراهیم الوزیر، همان، ص 102 .

3 . امام هادى بن ابراهیم الوزیر، همان، ص 102 .

4 . امام منصور باللّه‏، همان، ص 155 .

5 . اربعه کتب اسماعیلیه، ص 32-33 .

--------------------------------------------------------------------------------
زعامت مسلمانان دست یافت، خلافت و زعامت او نامشروع است. بر این اساس، خلافت مفضول بر افضل و یا فاضل در هیچ شرایطى جایز نیست و با وجود امام على علیه‏ السلام پس از رحلت پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله که افضل صحابه است، خلافت دیگران جایز نبود. اما این دیدگاه از سوى زید بن على علیه ‏السلام خدشه‏دار شد و وى خلافت خلیفه اول و دوم را اگر چه به مفضول بودن آنان در مقایسه با امام على علیه‏السلام اقرار داشت، مشروع مى‏دانست.(1) زید، خلافت مفضول بر فاضل را در شرایط خاصى مجاز دانست و به هیچ وجه در برابر اعتراضات شیعیان (اثناعشرى) و ملامت او به سبب این اندیشه، عقب‏نشینى نکرد. بسیارى از شیعیان مخالف این اندیشه، از زید جدا شدند. این دسته ابتدا از سوى زیدیه به «رافضه» معروف شدند،(2) زیرا زید خطاب به آنان گفت: «رفضتمونى؛ مرا ترک کردید».(3) بعدها اهل‏سنت از این عبارت به نفع خود براى تحقیر شیعیان اثناعشرى بهره برده و آنان را «روافض» خواندند. البته در مبحث قبل به گفته زید در این خصوص اشاره کردیم.

    به سبب مشروع دانستن خلافت خلیفه اول و دوم از جانب زید، بسیارى از اهل ‏سنت به این قیام پیوستند و علماى آنان نیز قیام او را تأیید کردند. از این رو، زیدیه در میان شیعه، طبقه‏اى یا گروهى محافظه کار به شمار مى‏روند. با این حال، زیدیه هرگز براى چنین مطلبى به جز موارد استثنایى اعتقاد ندارند و در شرایط عادى آن را جایز نمى‏دانند؛ یعنى عقلاً ترجیح امامت مفضول را بر فاضل نمى‏پذیرند و حتى بر اعتقادات معتزله خرده مى‏گیرند که چرا آنان مى‏گویند با این که على علیه‏السلام افضل صحابه بود، با مفضول خود، یعنى خلفاى پیشین بیعت کرد. آنان این گفته را علاوه بر عقل، بر اساس کتاب و سنت نیز باطل مى‏دانند، زیرا مى‏گویند خداوند طاعت فاضل را بر مفضول جایز و واجب کرده است و اگر فاضل بخواهد از مفضول تبعیت کند صحیح نیست، زیرا مفضول به امر و نهى خدا جاهل است و فاضل به احکام شریعت در مقایسه با او عالم، و عقلاً اطاعت فاضل از مفضول محال است.(4) آنان به روایتى از رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله استناد مى‏جویند که مى‏فرمود:


--------------------------------------------------------------------------------

1 . امام هادى بن ابراهیم الوزیر، همان، ص 102 .

2 . ابوحاتم رازى، کتاب الزینه، ص 17 .

3 . شهرستانى، الملل و النحل، ص 154 .

4 . احمد بن على طوسى، همان، ص 155 .

--------------------------------------------------------------------------------

من تقدّم علیه قدم من المسلمین، یرى انّ فیهم من هو افضل منه، فقد خان اللّه‏ و رسوله و المسلمین؛(1) هر کسى بر زعامت مسلمانان پیشقدم شد در حالى که در میان آنان فردى افضل وجود داشته باشد، به خدا، رسول و مسلمانان خیانت کرده است.

    شایان ذکر است که امامیه براى همه دوازده امام خویش چنین تفکر و اعتقادى دارند، ولى زیدیه فقط براى امام على و حسنین علیهم‏السلام و آن گاه همگى اهل‏بیت از فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام (2) البته هنگامى که با سیف و امر به معروف و نهى از منکر قیام کنند.

    موضوع افضلیت امام هم البته مورد توجه برخى از علماى اهل‏سنت نیز قرار گرفت. به عنوان مثال، قاضى ابوبکر باقلانى (م403 ق) با استناد به حدیث یاد شده اذعان مى‏دارد که هرگاه افضلیت در امام جماعت براى نماز مطلوب باشد، در پیشوایى جامعه اسلامى به طریق اولى مطلوب خواهد بود.(3)


5 . اعلمیت و مرجعیت علمى و دینى

    موضوع علم امام و میزان و حد و حدود آن، همواره از دیگر بحث‏هاى کلامى در جامعه تشیع بوده است. امام براى هدایت و رهبرى جامعه باید به احکام شریعت و مصالح و مفاسد مسلمانان آگاه و از علم کافى براى تحقیق هدف امامت برخوردار باشد. از این رو او باید در مقایسه با هم‏گنان و هم عصران خود عالم‏تر و به عبارتى، اعلم باشد. اعلمیت یکى از صفات امامت در شیعه است و آن هم از صفات ضرورى و شرایط عقلى نزد امامیه. امام رضا علیه‏السلام در این باره مى‏فرمایند:

امام دانایى است که نادانى در او راه ندارد. رهبر و نگهبانى است که ضعف و سستى در او نیست. سرچشمه قدس، پاکى، زهد، پارسایى، علم و عبادت است. دانشش فراوان و حلمش کامل و خبره امامت و داناى سیاست است.(4)

    بنا بر نظر امامیه، امام عالم‏ترین کس از خاندان پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله است که تفسیر شریعت و تعلیم

--------------------------------------------------------------------------------

1 . طوسى، تمهید الاوایل، ص 472 .

2 . امام المنصورباللّه‏، همان، ص 154 و 169 .

3 . کلینى، همان، ج 1،ص 321 و شیخ مفید، الارشاد، ص 317 .

4 . شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 74 .

--------------------------------------------------------------------------------
حلال و حرام و تشخیص حق از باطل و حفظ شریعت از تحریفات و بدعت‏ها و تضمین اصالت آن را برعهده دارد.(1) از این رو نقش امام در مرجعیت دینى جامعه در مقایسه با نقش سیاسى او اهمیت بیشترى مى‏یابد. در میان امامیه نیز در میزان علم امام اختلافاتى وجود دارد و دیدگاه‏هاى مختلفى ارائه شده است؛ برخى علم امام را اکتسابى و برخى ذاتى و لدنّى دانسته‏اند و در سرچشمه آن نیز به مباحثى پرداخته‏اند. آنان که علم امام را ذاتى مى‏دانند، معتقدند چون علم پیامبرصلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله که نبى و رهبر امت است ذاتى و از جانب خداوند است، پس علم امام و جانشین او هم باید غیر اکتسابى باشد. امامان، معارف و علوم دین را از طریق الهام‏هاى غیبى و ربوبى دریافت کرده‏اند و بخشى از آن نیز از طریق رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله و امام على علیه‏ السلام به آنان رسیده است.(2) آن‏ها تا آن‏جا پیش رفتند که گفتند کودکان در قنداق از خاندان آل محمد صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله در دانش و بینش همانند پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله هستند، زیرا هیچ یک از ایشان به آموختن از کسى نیازى ندارد و خداوند همه علوم را به آنان آموخته است.(3)

    در قرن سوم، جریانى تحت عنوان غالیان شکل گرفت که برخى از آموزه‏هاى آنان در میان امامیه نیز وارد شد که از آن جریان با عنوان «مفوضه» یاد شده است. آنان معتقد بودند که علم امام لدنّى است و از طریق وحى الهى کسب مى‏شود. آنان به ائمه، علم غیب و قدرت فوق بشرى و خلق رزق مردم را از طریق آنان، به ایشان نسبت دادند که علمایى چون طبرسى، شیخ طوسى و کشى کوشیدند این باورها را تکذیب کنند.(4) زیدیه هم به شدت آن را انکار و حتى حدیثى از امام صادق علیه ‏السلام نقل مى‏کردند که ایشان از خداوند نسبت به کسانى که به او و سایر امامان نسبت دانستن علم غیب مى‏دادند، بیزارى مى‏ جستند.(5) زیدیه این دیدگاه را که امامان عالم به دنیا مى‏آیند به ‏شدت رد مى‏ کنند،(6) اما در این میان، اسماعیلیه هم مانند غالیان و برخى از امامیه به این امر معتقد شدند که خداوند ائمه را از نیات خلق و آن‏چه در

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 295 .

2 . خیاط، همان، ص 205 .

3 . حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، ص 54 .

4 . ابوسهل نوبختى، التنبیه، همان، ص 96 و شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 75 .

5 . احمد بن على طوسى، همان، ص 298 .

6 . همان .

--------------------------------------------------------------------------------
قلب‏هاى آنان مى‏گذرد آگاه کرده است. کسى حرکت نمى‏کند و ساکن نمى‏شود مگر آن‏که آنان خبر دارند، چون همه آن‏ها از جدشان این علم را گرفته‏اند.(1) اسماعیلیه در این تفکر با غالیان نزدیک‏اند. اما در میان امامیه هم برخى نظریه معتدل‏ترى در خصوص علم ائمه و اکتسابى بودن آن ارائه دادند. آنان معتقد بودند امام صرفا عالم به کتاب خدا و سنت است، از جمله شیخ مفید معتقد است امامان در مقام جانشینان پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله براى تنفیذ احکام و برپا داشتن حدود الهى و پاسدارى از شرایع تربیت شده‏اند.(2) به گفته صفار، امامان بر اساس توراث، کتاب‏هایى از امامان قبلى در اختیار دارند که مسائل مستحدثه در هر عصر را بر اساس قواعد و کلیات یادشده در این کتاب‏ها از طریق استنباط فروع از اصول استخراج مى‏ کنند.(3)


6 . حجت و استمرار امامت

    استمرار امامت و در حقیقت بلافصل بودن آن و این‏که زمین هیچ‏گاه نباید از حجت خالى باشد، از جمله موضوعاتى است که کمتر در باره آن اختلاف شده است و در آن، زمینه اجماع نسبى در میان فرقه‏هاى شیعه وجود دارد، البته با اندکى تفاوت. امامیه معتقد است چون امامت، استمرار نبوت است و هیچ‏گاه بشر از وجود هادى و راهنما بى‏نیاز نبوده و همیشه خداوند به‏طور دائم براى مخلوقات خود نبى و راهنما فرستاده است، در موضوع امامت نیز چنین فرضى وجود دارد. در حقیقت، امامیه با وجود این‏که به ختم نبوت پس از رحلت پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله معتقد است حفظ و استمرار شریعت و دین خداوند را جز از طریق وجود مستمر «حجت» امکان‏پذیر نمى‏داند. در تداوم این سنت، وجود حجت در زمین تا برپایى قیام، ضرورت عقلى و دینى است و این بر اساس قاعده لطف خداوند در حق بندگانش است که چنین تقدیرى را براى بشریت رقم زده است تا هیچ‏گاه زمین از حجت خالى نباشد و مردم به انحراف میل نکنند و به هدایت رهنمون شوند. در حقیقت، شخص امام حجت خداوند تلقى مى‏شود و به‏واسطه وجود اوست که شرایع خداوند، زنده و پایدار مى‏ماند و در صورت نبودن امام و حجت در زمین، شریعت خداوند تعطیل مى‏گردد. وجود تکلیف براى مردم، عقلاً

--------------------------------------------------------------------------------

1 . اربعة کتب اسماعیلیه، ص 116 .

2 . شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 46 .

3 . صفار، همان، ص 387 و ابوسهل نوبختى، التنبیه، ص 96 .

--------------------------------------------------------------------------------
ضرورت وجود استمرار و همیشگى بودن حضور امام را از جانب خداوند واجب مى‏سازد. بر این اساس، تصرف امام در امت، لطف است و مصلحت دینىِ آنان را در بردارد.(1) اعتقاد به لطف از موضوعات منحصر به فرد در عقاید کلامى امامیه است. اسماعیلیه هم در این میان بر اساس نظر امامیه معتقدند که امامت تا ابد ادامه دارد و جهان هستى بدون وجود امام استمرار نمى‏یابد و بدون وجود او جهان نابود مى‏شود.(2)


7 . توارث و امامت مستقر و مستودع

    بر اساس روایات نقل شده از پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله در مورد ائمه دوازده‏گانه یا به عبارت راویان اهل‏سنت، «نقباى دوازده‏گانه» که در نسل امام على علیه ‏السلام و امام حسین علیه‏ السلام قرار دارند، ناخودآگاه بحث توراث در فرزندان ذکور ائمه به میان مى‏آید. اگر چه موضوع نص در تفکر امامیه و اثناعشرى فى نفسه به معناى توارث نیست (زیرا امامت در میان فرزندان ائمه محقق مى‏شود نه در برادرانشان، به استثناى امامت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام )، اما در میان جامعه تشیع، موروثى بودن نیز اهمیت مى‏یابد، البته نه این‏که اصل در امامت باشد؛ یعنى امام بعدى باید از فرزندان ذکور امام قبلى انتخاب و معرفى شود.

    موضوع امامت پس از شهادت امام صادق(ع) دچار چنین چالشى شد. فطحیه معتقد به انتقال امامت به برادر (مشابه انتقال امامت از امام حسن علیه ‏السلام به امام حسین علیه‏ السلام ) شدند و برخلاف امامیه، امامت را در موسى بن جعفر ندیدند و به عبداللّه‏ افطح برادر ایشان گرایش یافتند. هنگام فوت اسماعیل، فرزند امام صادق علیه‏السلام نیز برخى از طرف‏داران اسماعیل به فرزندش محمد گرایش یافتند و تفکر و اندیشه جدید و منحصر به فردى با عنوان امامت «مستقر و مستودع» ارائه کردند.(3) بر اساس این تفکر، امامت مى‏تواند به عنوان ودیعه در برادر قرار گیرد و سپس به فرزندان برادر که امام مستقر هستند منتقل شود. آنان در تأیید این تفکر، امامت امام حسن علیه‏السلام را مثال مى‏زنند که امامت در ایشان ودیعه بود و امام مستقر، برادرشان امام حسین علیه‏السلام بودند، لذا امام حسن علیه‏السلام این ودیعه را به برادر سپرد تا او پس از خود در

--------------------------------------------------------------------------------

1 . شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 46 .

2 . قاضى نعمان، دعائم الاسلام، ص 2 و اربعة کتب اسماعیلیه، ص 49 .

3 . اربعة کتب اسماعیلیه، ص 49 .

--------------------------------------------------------------------------------
فرزندانش مستقر سازد. بر این اساس، فرزندان امام حسن حق امامت ندارند، زیرا امامت در پدرشان ودیعه است و او نمى‏تواند آن را به فرزندانش منتقل کند.(1) آنان معتقدند ولایت مستقر همیشگى نیست مگر آن مستقرى که خداوند او را از زمانى که آدمیان را آفرید، او را خلق کرد. البته رتبه و جایگاه هر مستودعى در برابر جایگاه مستقر همیشگى است.(2)

    هم‏چنین ادعاى امامت توسط جعفر بن على علیه‏السلام ، برادر امام عسکرى که نزد امامیه به «جعفر کذاب» معروف شد، بخشى از جامعه تشیع را دچار پراکندگى کرد. پیروان جعفر تأکید مى‏کردند که موروثى بودن امامت الزامى نیست، چنان که امامت در دو برادر، یعنى حسن و حسین علیهماالسلام قرار گرفت. در مقابل، امامیه بر این امر تأکید کردند که امامت در فرزندان ذکور ائمه قرار دارد و آن هم قبلاً از جانب رسول‏خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله معین شده است و اگر امام قبلى جز یک فرزند خردسال نداشته باشد، امامت در او متعین مى‏شود نه در برادر یا در عمو و ... . زیدیه هم اصل توارث در امامت را جز در امام على علیه‏السلام تا یحیى بن زید بیشتر نپذیرفتند و هر یک از اهل‏بیت را که شمشیر به دست گیرد و براى امر به معروف اقدام کند، امام خود دانستند.


8 . مهدویت

    یکى از موضوعات بسیار بحث‏انگیز در جامعه تشیع که باعث ایجاد تفکرات و اندیشه‏هاى مختلفى شد، موضوع مهدویت و ظهور منجى براى اقامه قسط و عدل و حکومت جهانى است. این موضوع همواره دغدغه اصلى جریان‏هاى مذهبى و سیاسى تشیع و حتى اهل‏سنت بوده است. از آن‏جا که بنیادهاى حکومت و خلافت بنى‏امیه برظلم و جور، به‏ویژه برترى قائل شدن براى نژاد عرب بوده است، توده‏هاى ستم کشیده و تحقیر شده به محض یافتن روزنه‏هایى از امید براى خلاصى از وضع موجود، دست به قیام مى‏زدند و با کسى که مدعى مهدویت بود، همراه مى‏شدند. اما قاطبه جامعه شیعى در آن عصر، تعریف مشخصى از بحث مهدویت نداشتند و فقط به این سخن رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله استناد مى‏کردند که «فردى از نسل من که هم نام و کنیه من است ظهور خواهد کرد تا جهان را پس از آن‏که پر از ظلم و ستم شده

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان .

2 . حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، ص 33 و اربعة کتب اسماعیلیه، ص 49 .

--------------------------------------------------------------------------------
است، پر از عدل و داد کند». بنابراین، در هر دوره‏اى کسى که براى مقابله با ظلم و ستم قیام مى‏کرد، به‏ویژه اگر نام او محمد و از خاندان اهل‏بیت و رسالت بود، با استقبال جامعه شیعى و حتى غیر شیعى روبه‏رو مى‏شد. بدین ترتیب، جامعه تشیع در هر دوره‏اى بر این مبنا دچار تشتت و اختلاف مى‏شد و هر از گاهى شیعیان گرد یک فرد که ادعاى مهدویت مى‏کرد و او را مهدى مى‏دانستند، جمع مى‏شدند و دست به قیام مى‏زدند.

    نخستین کسى که از عنوان مهدویت براى محمد بن حنفیه فرزند امام على علیه‏السلام استفاده کرد و موفق شد توده‏هاى ستم کشیده، به‏ویژه شیعیان و ایرانیان را گرد خود جمع کند، مختار بن ابوعبیده ثقفى بود. او قیام خود را با نام محمد بن حنفیه که هم نام پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله و نیز از خاندان رسالت بود، آغاز کرد. بعدها پیروان محمد بن حنفیه اعتقادات خاصى در مورد شخصیت او یافتند. برخى گفتند او زنده است و در کوه رضوى پنهان شده است و هرگاه خداوند بخواهد، ظهور خواهد کرد و امام قائم و امام عصر است و «هیچ کس را از خاندان او نسزد که با وى از درِ ناسازگارى درآید و از امامت او بیرون شود و بى‏دستور وى شمشیر برکشد، زیرا حسن بن على علیه‏السلام به فرمان وى به جنگ معاویه رفت و به دستور او صلح کرد و با وى از درِ دوستى در آمد. حسین بن على علیه‏السلام نیز به دستور او آهنگ کوشش و نبرد با یزید کرد. اگر آن دو بى‏فرمان وى به این کار دست مى‏زدند، هر آینه گمراه و تباه‏کار مى‏شدند. پس هر که با محمد حنفیه راه خلاف پیش گیرد، کافر و مشرک است».(1) آنان معتقد بودند که محمد حنفیه، مختار را پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام بر عراقین حکومت داد و او را به خون‏خواهى وى امر کرد. این فرقه در تاریخ به «کیسانیه» معروف شدند، زیرا برخى آن را لقب مختار که مردى زیرک و با کیاست بود و برخى لقب غلام او و حتى برخى لقب محمد حنفیه دانسته‏اند.

    بعد از مرگ محمد بن حنفیه، پیروان او به چند دسته تقسیم شدند: دسته‏اى گفتند او مهدى موعود است و على علیه ‏السلام او را بدین نام خوانده و او نمرده و نخواهد مرد و شایسته مرگ نیست، بلکه پنهان شده است و به زودى باز مى‏گردد و بر جهان سلطه مى‏یابد، امامى پس از او نمى‏آید مگر آن‏که او خود باز گردد. این گروه که پیرو ابن‏کرب بودند به «کربیه» معروف شدند. عده‏اى دیگر که از حمزة بن عماره بربرى پیروى مى‏کردند مى‏گفتند که محمد بن

--------------------------------------------------------------------------------

1 . حسن بن موسى نوبختى، همان، ص 29 .

--------------------------------------------------------------------------------
حنفیه خداوندگار بزرگ والاست و حمزه، امام است و به وسیله هفت چیز که از آسمان بر وى فرود آید، زمین را بگشاید و جهان از آن او گردد. امام صادق علیه‏السلام حمزة بن عمار را لعنت مى‏کرد. گروهى نیز گفتند محمد بن حنفیه مرده است و پس از وى امامت به پسرش ابوهاشم عبداللّه‏ رسیده است. این عده را «هاشمیه» گویند.(1) گروهى دیگر معتقد بودند مهدى قائم، ابوهاشم فرزند محمد حنفیه است و بر آفریدگان ولایت یابد و باز گردد و به کارهاى مردم رسیدگى کند و جهان از آن او شود و جانشین پس از وى نباشد. فرقه‏هاى دیگرى نیز از دل کیسانیه بیرون آمدند، مثل بیانیه، صائویه، حادثیه، منصوریه و ... که هر یک در باره مهدویت نظر خاصى داشتند.

    اما پس از چندى فردى از نوادگان امام حسن علیه‏السلام به نام محمد بن عبداللّه‏ بن حسن بن حسن علیه‏السلام معروف به «محمد نفس زکیه» علیه حکومت عباسیان قیام کرد. اگر چه او به طور مستقیم ادعاى مهدویت نکرد، اما یارانش او را که هم‏نام پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله و ملقب به نفس زکیه بود، مهدى موعود دانستند و علیه ظلم و ستم عباسیان شوریدند و سرانجام شمار زیادى از آنان همراه محمد نفس زکیه به شهادت رسیدند. پیروان محمد معتقد بودند که او نمرده و نخواهد مرد و در کوهى به نام «علمیه» بر سر راه مکه زندگى مى‏کند. او همان مهدى است که هم‏نام پیامبر است و بر اساس گفته آن حضرت «نام او نام من و نام پدرش نیز نام من» است. بنابراین، محمد بن عبداللّه‏ محض پس از محمد حنفیه، دومین کسى است که عده‏اى قائل به مهدویت او شدند. دیرى نپایید که محمد دیگرى ظهور کرد و او را مهدى موعود دانستند.(2) او فرزند اسماعیل پسر امام صادق علیه‏السلام بود. پس از آن‏که اسماعیل در زمان حیات امام صادق علیه‏السلام از دنیا رفت، عده‏اى که معتقد بودند وى جانشین امام صادق علیه‏السلام بوده است به امامت فرزندش محمد بن اسماعیل معتقد شدند و پنداشتند وى نمرده و زنده است و در شهرهاى روم زندگى مى‏کند. او همان قائم و مهدى موعود است. آن‏ها حتى تا آن‏جا پیش رفتند که او را از پیامبران اولوالعزم دانستند و گفتند او دین محمد را نسخ خواهد کرد و به این سخن پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله استناد جستند که «لوقام قائمنا علمتهم القرآن جدیدا؛(3) اگر قائم ما برخیز قرآن را تازه خواهید یافت».

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان .

2 . همان، ص 57 .

3 . همان، ص 65 ر.ک: هاجسن، فرقه اسماعیلیه .

--------------------------------------------------------------------------------
آنان برداشتى بسیار سطحى از این روایت داشتند و اندیشه‏ هاى جدیدى را عرضه کردند و مقامى بسیار شامخ در حد نبوت براى محمد بن اسماعیل قائل شدند.

    در این زمان گروهى دیگر، امام کاظم علیه‏السلام را مهدى موعود دانستند و وفات ایشان را در زندان باور نکردند و گفتند او نمى‏میرد تا این‏که شرق و غرب زمین از آنِ او گردد و گیتى پر از ستم را از داد پر کند. او روزى از زندان بیرون رفت و کسى او را ندید و از کار وى آگاه نشد، اما خلیفه و یاران او به نیرنگ و دروغ، وانمود کردند او از دنیا رفته، حال آن‏که وى زنده است. عده‏اى نیز گفتند امام کاظم علیه ‏السلام امام قائم است که از نظرها پنهان شده و با خواص خود ارتباط برقرار مى‏کند. برخى دیگر گفتند که خداوند او را نزد خود به آسمان برده و هنگام قیام دوباره برمى‏گردد.(1) اینان در مجموع به «واقفه» معروف شدند، زیرا بر امامت موسى بن جعفر توقف کردند.

    پس از شهادت امام حسن عسکرى علیه‏السلام یاران ایشان به چهارده دسته تقسیم شدند: برخى از آنان معتقد به زنده بودن و مهدى قائم بودن امام حسن عسکرى علیه‏السلام شدند و حتى گفتند او پسرى نداشت که غایب شود و خود زنده است. برخى وفات امام حسن علیه‏السلام را پذیرفتند، اما گفتند پس از مرگ، زندگى را از سرگرفت و او مهدى قائم است. ولى امامیه و اثناعشریه به مهدویت فرزندش مهدى نظر دارند که در پنج سالگى از نظرها غیب شد. او زنده است و هرگز نمى‏میرد تا آن‏که قیام کند و جهان را پر از عدل و داد گرداند.

نتیجه ‏گیرى

    جامعه تشیع به رغم اتحاد استراتژیک، در برخى مقوله‏هاى سیاسى و دینى، در قرن‏هاى اول و دوم هجرى، از درون با چالش‏هاى جدى روبه‏رو و دچار پراکندگى‏هایى شد که این چالش‏ها تا عصر حاضر نیز استمرار یافته است. علل و عواملى را که مى‏توان در یک تجزیه و تحلیل تاریخى در چنین روى‏دادى مطرح کرد، در دو قالب سیاسى و مذهبى است. در محور اول، اندیشه سیاسى، بحث حاکمیت سیاسى و دست‏یابى به قدرت سیاسى، مهم‏ترین عامل جدایى در جامعه تشیع بوده است. در محور دوم، باید به پیدایش علم کلام و برداشت‏هاى ظاهرى و باطنى از قرآن و حدیث اشاره کرد که هر چند باعث رشد و بالندگى اندیشه ‏ها و

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 71 .

--------------------------------------------------------------------------------
عقول شد، اما در ایجاد پراکندگى‏ ها نیز بسیار مؤثر بود. در محور اول، دو تفکر قابل طرح بود: یکى، ضرورت سیاسى و دیگرى، ضرورت دینى وجود امامت. در تفکرى که بعدها زیدیه از درون آن پدیدار شد، امامت، ضرورت سیاسى براى اجراى امر به معروف و نهى از منکر تلقى مى‏ شد که لزوما براى اجراى آن باید به حکومت دست یافت و براى دست‏یابى به آن چاره‏اى جز قیام به شمشیر نبود. بر این اساس، امامت نه تنها ضرورتى سیاسى است، بلکه شرط آن نیز قیام است. این اولین افتراق در جامعه تشیع بود که زیدیه امامت را در زید بن على و فرزندانش دید، در صورتى که امامیه (اثناعشریه) آن را ضرورتى دینى تلقى مى‏کرد.

    در مباحث کلامى و محور دوم، مهم‏ترین بحث‏هاى چالش برانگیز، از قبیل نص و انتخاب منصوص امام بود که برخى چون کیسانیه معتقد بودند این نص فقط در امام على علیه‏السلام قرار یافته است و در مورد امامان بعدى صدق نمى‏کند. زیدیه هم آن را منحصرا در امام على علیه‏السلام و حسنین دانستند. اسماعیلیه نیز چنین اعتقادى را تا زمان امام صادق علیه‏السلام ترویج دادند و خود را از جامعه تشیع جدا ساختند و بعد امامیه آن را منحصر در نسل امام حسین تا دوازدهمین امام که از طریق امام قبلى معین خواهد شد، دیدند. بحث عصمت امام، علم و اعلمیت مرجعیت دینى و علمى امام، مسائلى چون افضلیت و اعتقادات دیگرى چون رجعت، بدا، مهدویت و ... نیز باعث افتراقاتى در جامعه تشیع شد. علاوه بر این، نگرش خاصى چون اولوهیت نسبت به مقام ائمه و غلو در حق آنان نیز که حتى این تفکرات، آن گروه‏ها را از دایره اسلام خارج ساخت، بسیارى از متفکران شیعه امامیه و سایر فرقه‏ها را به چالش جدى کشانید. رگه‏هاى این تفکر در فرقه‏هایى چون دروزیه، نصیریه، اهل‏حق (یارسان)، على اللهى‏ها و... بروز یافت که اقلیت قابل توجهى را در کشورهاى اسلامى تشکیل مى‏دهند.

    اما این اختلاف دیدگاهى و کلامى از یک طرف باعث عدم اتحاد و انسجام درون شیعه شد و تشیع هرگز نتوانست به رغم این اختلافات، در برابر اندیشه غالب و اکثریت، به اتحادى استراتژیک برسد و در نتیجه، معارضانشان، به‏ویژه حاکمیت بنى‏امیه و بنى‏عباس توانستند به راحتى از این افتراق بهره برده، آنان را سرکوب و کنترل و دست ایشان را از حاکمیت سیاسى کوتاه نمایند و گروه‏هایى از آنان را که دست به قیام زدند از طریق برخورد نظامى سرکوب کنند. از سوى دیگر نیز این افتراقات باعث گسترش و بسط علم کلام و شکوفایى اندیشه‏ها در میان جامعه تشیع شد و دستاوردهاى قابل توجه علمى را در این زمینه براى آنان فراهم آورد. ارائه

--------------------------------------------------------------------------------
ده‏ها و شاید صدها متن علمى و کلامى براى تشریح این عقاید و اندیشه‏ها توسط اندیشمندان شیعى براى تقابل با اندیشه‏هاى مخالف و معارض در همه فرقه‏هاى شیعى، از جمله میراث کهن و ماندگار کلامى شیعه است. در نهایت به نظر مى‏رسد اگر جامعه تشیع به حاکمیت سیاسى دست مى‏یافت و از قدرت دور نمى‏شد، افتراق و انشقاق در درون آن نیز پدیدار نمى‏گردید. بر این اساس، یکى از مهم‏ترین دلایل ایجاد افتراق و پیدایش فرقه‏هاى مختلف شیعه، عدم حاکمیت سیاسى تشیع است و دیگرى نیز که البته برخاسته از همین عامل نخستین است، پیدایش علم کلام در جامعه اسلامى است که آن را دچار تشتت و پراکندگى ساخت و شیعه نیز از این امر مستثنا نشد.

--------------------------------------------------------------------------------


فهرست منابع

    135 . ابن ابى‏الحدید، عزالدین ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج‏البلاغه، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، 1378ق .

    136 . ابن‏اعثم کوفى، احمد بن محمد، الفتوح، حیدر آباد دکن، دائرة المعارف العثمانیه، 1388 .

    137 . ابن بکار، ابوعبداللّه‏ زید بن عبداللّه‏، الاخبار الموفقیات، تحقیق سامى کلى عانى، بغداد، مطبعة العانى، 1972م .

    138 . ابن‏جوزى، یوسف بن حسام الدین(سبط)، تذکرة خواص الأمه فى معرفة الأئمه، تهران، چاپ سنگى، 1285ق .

    139 . ابن‏مرتضى، احمد، البحر الزخار، به کوشش عبداللّه‏ بن عبدالکریم جرافى، بیروت، دارالمطبوعات، 1394ق .

    140 . ابن‏ندیم، ابوالفرج محمد بن اسحاق، الفهرست، مصر، مکتبه التجاریه، 1348ق .

    141 .اربعة کتب اسماعیلیه، تصحیح اشتر و تمان، گوتینگن، افست بغداد، مکتبة المثنى، [بى‏تا] .

    142 . امام المنصور باللّه‏ قاسم بن محمد بن على، کتاب الاساس لقائد الاکیاس فى معرفة رب العالمین و عدله فى المخلوقین و ما یتصل بذلک من اصول الدین، تعلیق محمد قاسم عبداللّه‏ هاشمى، یمن ـ صعده، مکتبة التراث الاسلامى، 1415ق .

    143 . امام هادى بن ابراهیم الوزیر، نهایة التنویه فى الازهاق التمویه، تحقیق احمد بن درهم بن عبداللّه‏، یمن ـ صعده، مرکز الدراسات الاسلامیه، 1421ق .

    144 . جعفرى، حسین، تشیع در مسیر تاریخ ، ترجمه محمدتقى آیت‏اللهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1363 .

    145 . خیاط، عبدالرحمن، الانتصار، به کوشش نیبرگ، قاهره، [بى‏نا]، 1925م .

    146 . رازى، ابوحاتم احمد، الزینه، بغداد، [بى‏نا]، 1394ق .

    147 . رازى، ابوحاتم احمد، الزینه، ترجمه على آقانورى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و

مذاهب، 1382 .

    148 . سیدمرتضى، (شریف مرتضى)، الفصول المختاره، قم، 1413ق .

    149 . شهرستانى، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد گیلانى، بیروت، 1395ق .

    150 . صدوق، ابوجعفر محمد، خصال، ترجمه و تصحیح سیداحمد فهرسى، [بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا] .

    151 . صفار، محمد، بصائر الدرجات، تبریز، [بى‏نا]، 1381ق .

    152 . طبرسى، ابو منصور احمد بن على، الاحتجاج على اهل اللجاج، محمد حسین خلف، رمضانعلى کاشانى، تهران، چاپ سنگى، دارالطباعه، 1302ق .

    153 . طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الطبرى، قاهره، مطبعة الاستقامه، 1357ق .

    154 . طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن، تمهید الاصول، به کوشش عبدالمحسن مشکوة الدینى، تهران، 1362 .

    155 . طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن، تمهید الاوایل ، بیروت، دارالفکر، 1408ق .

    156 . طوسى، احمد بن على طوسى، المنیر على مذهب الامام الهادى الى الحق یحیى بن الحسین، تحقیق على سراج الدین عدمان، یمن ـ صعده، 1421ق .

    157 . غزالى، ابوحامد محمد، الاقتصاد فى الاعتقاد، بیروت، دارالفکر، 1408ق .

    158 . قاضى نعمان، دعائم الاسلام، به کوشش آصف بن على اصغر فیضى، قاهره، 1383ق .

    159 . قندوزى حنفى، ینابیع الموده، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1405ق .

    160 . کلینى، محمد، الکافى، به کوشش على اکبر غفارى، تهران، 1377ق .

    161 . ماوردى، ابویعلى، الاحکام السلطانیه، قاهره، دارالتعارف، 1409ق .

    162 . مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار، تهران، 1388ق .

    163 . مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، تصحیح کاظم موسوى میاموى، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1377ق .

    164 . مفید، محمد بن نعمان، اوائل المقالات، به کوشش واعظ چرندابى، تبریز، 1363ق .

    165 . نوبختى، ابوسهل اسماعیل، التنبیه، حاشیه اکمال الدین شیخ صدوق، به کوشش حسین اعلمى، بیروت، 1412ق .

    166 . نوبختى، حسن بن موسى، فرق الشیعه، ترجمه محمد جواد مشکور، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1381 .

    167 . هاجسن، مارشال. گ. س، فرقه اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره‏اى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1378 .

    168 . هادى الى الحق (حسین بن على)، الاحکام فى الحلال و الحرام، یمن ـ صعده، 1410ق .

    169 . یعقوبى، احمد بن ابى یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، نجف، مکتبة المرتضویه، 1358ق .


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: شیعه شناسی